من ننویسم مردم! از شما چه پنهون الانم مُردم:) خیلی وقته ها. نعیمه انقد دنیاش شلوغ شده که نتونستم برش گردونم به وبلاگ.اخه کی دیگه برمیگرده به وبلاگ و نوشتن؟ خسته شدم. از همه چی زندگی. یه جوریم براتون حرف زدم همیشه، که انگاری هستید میخونید.پایه اید. فقط سهم آدمای گذرا شدن کلماتم. اصلا خوندن اونا هم؟ حتی نعیمه رو همبه زور آوردم اینجا:) و همونوقتشم که وبلاگ رو کلید زدیم دلش رضا نبود. همیشه آدما رو به زور دنبال خوذم میکشم چون از تنهابی قدم برداشتن میترسم. الان یهو یاد لیلا حاتمی توو اون فیلم افتادم که شروع کرد نماز خوندن و دنیاش داستانی کن فیکون شد. وبلاگ نویسی میکرد... از همه چی مینوشت. از نظر من وبلاگ نویسی یه روش درمانیه و واقعاقبولش دارم. شایدم داشتم.نداشتم.نمیدونم! فقط میدونم دلم گرفته و خسته م اما دیگه کسیو دنبال خودم نمیکشم و کمک نمیخوام و منتظر منجی عجیب غریب هم نیستم. باید از شیوه ی گه تربیتی پدر و مادرم در بیام:(
:: بازدید از این مطلب : 1256
|
امتیاز مطلب : 333
|
تعداد امتیازدهندگان : 67
|
مجموع امتیاز : 67