نوشته شده توسط : نعیمه

یاد دارم یک غروب سرد سرد/میگذشت از کوچه مان دوره گرد

دوره گردم کهنه قالی میخرم/کاسه وظرف سفالی میخرم

دست دوم جنس عالی میخرم/گرنداری کوزه خالی میخرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست/عاقبت آهی زدو بغضش شکست

اول سال است و نان درسفره نیست/ای خدا شکرت ولی این زدگیست؟

بوی نان تازه هوش ازما ربود/اتفاقا مادرم هم روزه بود

صورتش دیدم که لک برداشته/دست خوش رنگش ترک برداشته

سوختم دیدم که باباپیر بود/خواهرکوچکترم دلگیر بود

مشکل ما درد نان تنها نبود/شاید ان لحظه خدا با ما نبود

باز اواز درشت دوره گرد/رشته ی اندیشه ام را پاره کرد

دوره گردم دوره گردم کهنه قالی میخرم/کاسه وظرف سفالی میخرم/دست دوم جنس عالی میخرم/گرنداری کوزه خالی میخرم

خواهرم بی روسری بیرون پرید/گفت اقا:سفره خالی میخرید؟؟؟

 

اینم شعر من در رابطه با شعر بالا....

 

یاد داری یک غروب سرد سرد؟ / میگذشت از کوچه شان دوره گرد؟

داد میزد:دوره گردم کهنه قالی میخرم/کاسه وظرف سفالی میخرم/دست دوم جنس عالی میخرم/گرنداری کوزه خالی میخرم

یادداری مرد خانه،دستش تنگ بود؟ /رنگ مادرهم کمی کم رنگ بود؟

سفره ی خانه پراز خالی بود/ثروت خانه،به یک قالی بود

سفره خالی عاقبت خالی نماند/ ثروت خانه به ان قالی نماند

کهنه قالی عاقبت بفروخته/نانی از گندم   ز قوت اندوخته

مادرش هم روزه اش را باز کرد/خواهرش هم خنده را اغاز کرد

پول قالی دلشان را گرم کرد/داد های دوره گرد را نرم کرد

مرد خانه،می گذشت چندروزکی قوتتش، ز پول قالی اش/دخترش شادان ولی انگار نیست حالیش

روز اول گر زناچار آن پدر قالی فروشی میکند/چندروزی بعد  ز ناچار دخترک هم خودفروشی میکند

 



:: برچسب‌ها: شعر , خودم گفتمش , , , ,
:: بازدید از این مطلب : 1474
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 19 شهريور 1393 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 21 صفحه بعد